اصل غیرتها غیرت خداست، غیرت بخدا و بر خدا،
( 1773)جمله عالم ز آن غیور آمد که حق |
|
برد در غیرت بر این عالم سبق |
( 1774)او چو جان است و جهان چون کالبد |
|
کالبد از جان پذیرد نیک و بد |
درعنوان این قسمت بیت نقل شده از حکیم سنائی غزنوی است در قصیده یی به مطلع« مکن در جسم وجان منزل، که این دون است وآن والا» ومعنی بیت این است که: هر عاملی تو را از حق دور کند، فرق ندارد، مهم این است که تو از حق باز نمانی واورا از یاد نبری. دنباله عنوان حدیثی است منقول از پیامبر (ص) که مولانا آن را با مختصر تصرفی آورده ودر منابع حدیث نیز همه جا یکسان نقل نشده است.[1]در این حدیث، سخن از سعد بن عِباده یکی از یاران نامدار پیامبر است که حضرت در باره اش فرموده: سعد بسیار باغیرت است ومن از او با غیرت ترم وپروردگار غیورتر از من است. واین که خداوند کار های ناشایسته را در ظاهر وباطن حرام کرده، از غیرت اوست.
( 1773) تمام جهان از آن جهت غیور است که حق تعالى غیور بوده و غیرتش ما فوق آن غیرتها است.( 1774) او مثل جان است و جهان چون کالبدى است البته کالبد نیک و بد را از جان مىپذیرد.
شارحان مثنوی در شرح سخن مولانا، غیرت را نشانهْ کبریا وقدرت حق ولازمهْ فرمانروایی او برکائنات دانسته اند. مولانا می گوید: عالمیان همه دارای غیرت اند زیرا که مظهر صفات حق اند وحق پیش از همه وبیش از همه متّصف به غیرت بوده است.چرا که جهان کالبدی بی جان، وجان او پروردگار است وتمام صفاتی که در جهان وجهانیان جلوه می کند در حقیقت صفات حق است ویکی از این اوصاف غیرت است.البتهغیرت در مورد حق تعالى معنى دیگر نیز دارد و آن ممنوع داشتن خلق است از بعضى از صفات جلال مانند عظمت و کبریا که بندگان را بحسب آفرینش و تکوینا از آن ممنوع داشته است براى آن که انسان و هیچ موجودى را چنان نیافریده است که از نقص و حاجت مبرا باشد پس صفت عظمت و کبریا در خور انسان نیست و آدمى از روى جهل و غفلت مدعى آن مىشود آن گاه انسان با وجود کم بود و نیازمندى، تکبر دیگران را بر خود نمىپذیرد و این از آثار غیرت است که نعتى الهى است پس اگر انسان کبر دیگرى را تحمل نمىکند از باب سریان اوصاف حق است در وجود او. از دگر سو، خداى تعالى به اعتبار اینکه پادشاه و فرمانرواى مطلق است چنان مىخواهد که امر و نهى و احکام او را بندگان گردن نهند و از فرمان او سرپیچى نکنند و حدود احکام را نگه دارند، و بدین جهت بعضى امور را حلال و بعضى را حرام کرده و متجاوز را به عقاب تهدید فرموده است، مردان خدا نیز بدین معنى به غیرت موصوف مىگردند و هر گاه کسى بر خلاف امر و نهى الهى قدم بر دارد از آن جا که حفظ نوامیس الهى مقتضاى غیرت اوست بر او خشم مىگیرند و وى را متنبه سازند، اما نخستین، حکم فطرت و دومین، حکم شریعت است. گاهى نیز غیرت از عشق برمىخیزد لیکن دربدایت سیر وسلوک سالک، بعضى از صوفیان، در عشق خدا چنان بودهاند که شنیدن نامش را از زبان دیگران یا از اهل غفلت بر نمىتافتند «شبلى را پرسیدند که آسوده کى باشى گفت آن گه که او را هیچ ذاکر نبینم.»[2] این حالت را «غیرت بر خدا» مىنامند.[3]
[1] - احادیث مثنوی،ص18
[2] - ترجمهى رسالهى قشیریه، ص 420
[3] - براى اطلاع از سخنان صوفیه دربارهى غیرت خدا و غیرت صوفى، جع: ترجمهى رسالهى قشیریه، ص 425- 417. شرح منازل السائرین، ص 176- 174، فتوحات مکیه، ج 2، ص 326- 322، فصوص الحکم با حواشى دکتر عفیفى، ص 114- 108، 125.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |